کد مطلب:173105 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:225

زیارت عاشورا در یک نگاه
نگاهی از سر بصیرت و بینایی به حماسه حسینی، مایه توجه و تعجب انسان به واژه هایی چون «ابن» و «بنت» در گفت و گوهای مختلف بین فرماندهان و سپاهیان دو سوی نبرد است.

نخست حساسیت چشم گیری برای خواننده به وجود نمی آید؛ اما با نگرشی دوباره حقایقی رخ می نماید؛ از جمله آن كه بهره برداری از عاشورای دیروز، برای درس آموزی و عبرت پذیری امروز و فردا و فرداها خواهد بود.

این فراز از سخن را با گفتار امام حسین علیه السلام آغاز می كنیم، آن زمان كه مروان با اصرار به حاكم مدینه، خواستار بیعت فوری و همراه تهدید به قتل آن حضرت شد و امام علیه السلام در پاسخ مروان فرمود:

ای پسر زرقاء! (زن كبود چشم) آیا تو مرا می كشی، یا ولید خواهد كشت؟! دروغ گفتی، به خدا سوگند گناه كردی. [1] .

امام علیه السلام، صبح عاشورا، خار و خاشاك و هیزم های پشت خیمه ها را آتش زد تا دشمن توان حمله از آن سو را نداشته باشد.

شمر با نگاه به چنین صحنه ای، زشتی و پلیدی سیرت خویش را آشكار و رو به حضرت كرد و گفت:

ای حسین! عجله كردی به سوی آتش در دنیا پیش از روز رستاخیز.

امام علیه السلام پس از اطمینان نسبت به گوینده سخن، كه شمر است، در پاسخ به او فرمود:

یابن راعیة المعزی! انت أولی بها صلیا؛ [2] ای پسر زن بزچران! تو سزاوارتری از من به ورود در آتش.

روز عاشورا به نیمه رسیده بود كه امام علیه السلام با اتمام حجت و ارایه شواهد بسیار در سخنان خود، سپاه سیه روی یزید را از قتل و خون ریزی بر حذر می داشت. اما تأثیری در دل های ناپاكان نداشت؛ از این رو، با فریادی رعد آسا در برابر دل ها و دیده های دو سپاه فرمود:

الا ان الدعی بن الدعی قد ركز بین اثنتین؛ بین السلة والذلة و هیهات منا الذلة؛ [3] آگاه باشید كه آن زنازاده پسر زنازاده، مرا بین دو چیز مخیر ساخته است: شمشیر كشیدن یا خواری


چشیدن؛ هیهات كه تن به ذلت دهیم.

در پی این سخن، حقیقتی ژرف و شگرف را برای تمامی انسان ها بازگو كرد و فرمود:

یأبی الله لنا ذلك و رسوله والمومنون و حجور طابت و طهرت و أنوف حمیة و نفوس أبیه...؛ [4] .

خداوند و رسول و مؤمنان برای ما خواری نپسندند و دامن های پاك كه ما را پرورانده اند، شخصیت های با حمیت و مردان صاحب غیرت كه هرگز به ما اجازه ندهند كه طاعت فرومایگان (فرمانبرداری نانجیبان) را بر كشته شدن شرافتمندانه ترجیح دهیم.

هنگامی كه كاروان اسیران كربلا وارد دارالاماره، مركز حكومت عبیدالله بن زیاد شد، حضرت زینب علیهاالسلام خطاب به عبیدالله، او را «ابن مرجانه» خواند و بنا به نقل دیگری، زید بن ارقم با مشاهده اهانت عبیدالله به لب های مبارك سیدالشهداء علیه السلام، پس از خروش و فریاد در مقابل او، برخاست و مجلس او را ترك كرد و گفت:

شما ای جماعت عرب! پس از امروز همگی برده گشتید؛ پسر فاطمه را كشتید و پسر مرجانه را امیر خود نمودید! [5] .

عبدالله بن عفیف نیز هم چون حضرت زینب و زید بن ارقم، وقتی سخن عبیدالله بن زیاد را شنید كه می گفت:

خدای را شكر كه امیرمؤمنان یزید بن معاویه و حزب او را نصرت داد و دروغ گو پسر دروغ گو، حسین بن علی و پیروان او را كشت.

شتابان از جا بلند شد و فریاد برآورد:

ان الكذاب ابن الكذاب أنت و أبوك، و من استعملك (ولاه) و أبوه، یا عدو الله (یابن مرجانه)، اتقتلون أبناء (أؤلاد) النبیین و تتكلمون بكلام الصدیقین (بهذا الكلام علی منابر المؤمنین)!؛ [6] دروغ گو پسر دروغ گو، تویی و پدرت و آن كسی كه به تو حكم ولایت داد، یزید و پدر او. ای پسر مرجانه! آیا فرزندان پیغمبران را می كشید و مانند راست گویان سخن می گویید؟!



[1] مقتل ابومخنف، ص 16-17.

[2] همان، ص 221.

[3] همان، ص 239؛ مقتل خوارزمي، ج 2، ص 7-8؛ تحف العقول، ص 171.

[4] همان، ص 239.

[5] همان، ص 363.

[6] همان، ص 369، و لهوف، ص 188.